گاهی باور نمیکنیم خالق نوشتهها یا دست نوشتههای ادبی بزرگ، دچار دگرگونی روانی یا حتی دیوانگی بشوند. اینکه این افراد بزرگ و مفاخر جهانی شاهکارهای تحسین برانگیزی را به جامعه ادبی و هنری تقدیم کردهاند شاید یکی از این دلایل باشد تا ما هیچوقت اینگونه نسبت به آنها قضاوت نکنیم. اما در واقعیت دنیا بیرحمتر و نامهربانتر است و به طور عجیبی ورق زندگی ما انسانها را برمیگرداند.
در این مقاله قصد داریم در مورد موضوعی که شاید کمتر به آن پرداخته شده است با شما به گفتگو بپردازیم.
در اینجا به لیست نویسندگانی که دچاراختلال روانی شدند میپردازیم:
1- لئو تولستوی
تولستوی خالق «جنگ و صلح»، در اوج معروف بودن، دچار استیصال و ناامیدی از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز جنون فکری و شکست روانی قرار گرفت. او در مسکو مقارن با سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در برابر محرومیت روستاییان وسیعتر بود، آشنا شد. او در برابر این اتفاق تلخ و آزاردهنده، برای کمکرسانی به کشاورزان و پیشگیری از مهاجرت گروهی آنان به شهرها، دست به ایجاد سازمانی زد که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان بدنبال پیشامدها و آفت های طبیعی آسیب دیده بود را در الویتهای رسیدگی قرار داد.
تولستوی خود نیز با ترک سیگار و الکل و دوری از سرگرمی های ویژه مانند شکار جانوران، همدردی خود را نشان داد و اعتراف کرد: «چه لذتهای بیرحمانهای!»
از جمله اقدامات مثبت وی، حمایت از زندانیان دینی، سیاسی و همچنین سربازان فراری بود. او به دلیل گرایش روزافزونش به مسائل دینی حتی به ترجمه انجیل به زبان روسی پرداخت.
البته در آخر یادآور میشود که او نه در اثر افسردگیهای مدام بلکه بر اثر ذاتالریه دارفانی را وداع گفت.
2- ارنست همینگوی
این نویسنده یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی و برنده جایزه صلح نوبل است. او لقب پدر ادبیات مدرن لقب گرفت. خالق رمان « پیرمرد و دریا» که سرنوشت تلخ و غمانگیزی داشت. او بعد از ماجراجویی های خود به آفریقا و شکار و ماهیگیری و شرکت در جنگهای داخلی اسپانیا و زخمیشدن در ایتالیا در دوران جنگ جهانی اول، سرانجام با تفنگ دولول به زندگی خود خاتمه داد و جامعه ادبی را تنها گذاشت.
3- سر آرتور کانن دویل
سر آرتور کانن دویل نویسنده برجسته اسکاتلندی است. او را با داستانهای جناییاش به نام « شرلوک هلمز» میشناسند. از روی آثار او فیلمهای سینمایی و کارهای نمایشی بر روی صحنه رفت. او در ابتدا قبل از شغل نویسندگی به کار طبابت میپرداخت اما به دلیل اینکه خیلی در این رشته به کمال نرسید به ناچار به نویسندگی روی آورد. اما دو اتفاق باعث شد زندگی او دچار تزلزل شود. یکی مرگ همسرش در سال 1906 و دوم مرگ پسرش در جنگ جهانی اول باعث افسردگی او گردید. طی تحقیقات که بر روی زندگی خصوصی این نویسنده انجام گرفته است او از بیماری روان گسیختگی رنج میبرده است و بعضی وقتها ادعا میکرده که صداهایی را میشنیده که دیگران قادر به شنیدن آن نبودهاند. در نهایت او در سن 71 سالگی بر اثر ایست قلبی از دنیا میرود.
شاید با خواندن متن بالا به این فکر کنید که به راستی چه چیزی باعث میشود انسانهایی با چنین قلم توانا دچار مشکلات روحی و روانی شوند؟ شاید رفتن به لایههای شخصیتی عمیقتر در این نویسندگان یکی از همین دلایل بوده است. شاید پیچیدگیهای زندگی آنها را با سوالات زیادی مواجهه کرده و به دلیل همین چالشها دچار اختلال روانی شدند.یا شاید شکست عاطفی یا از دست دادن عزیزانشان آنها را دچار التهاب روحی و روانی کرده است و یا شاید تاب دیدن رنجهای طبقه محروم آن دوران را نداشتند.
شما هم در زیر همین مقاله میتوانید نظرات خود را در مورد نویسندگانی که در پایان زندگی دچار اختلال روانی شدند،به اشتراک بگذارید.